بزرگترهایی که 10 سال بیشتر ندارند
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگترهایی که 10 سال بیشتر ندارند
نگاهی متفاوت به آنچه این شبها در شمعدونی گذشت.
در طول شبهایی که گذشت سریالی بر روی آنتن رفت بنام شمعدونی که خانوادههای زیادی را هر شب ساعت 9 به پای تلویزیون میکشید و آخرین قسمت آن نیز شب گذشته به روی آنتن رفت. پخش این سریال واکنشهای متفاوتی را در پی داشت و میتوان گفت به طور موفق نتوانست همه مخاطبان را راضی نماید. فضای سریال فضایی ناآرام و پرتشنج است و در تمام قسمتهای داستان همین روال ادامه مییابد. در واقع آرامش پایدار تنها چیزی است که حتی تا آخرین سکانس سریال اثری از آن به چشم نمیخورد. به تناسب فضای به اصطلاح طنز آمیز و پر تشنج داستان، ارتباطهای معنوی انسان با عالم ملکوت به کلی نادیده گرفته میشود و همه چیز در حد انتخابهای کوچک و زمینی یک خانواده متوسط رو بالا باقی میماند. داستان البته سراسر منفی نیست. رویکرد داستان عاقبت نمایی دارد و تلاش میکند تا بجای آنکه به شما بگوید چه کاری خوب است آن را انجام بده و چه کاری نادرست است از آن پرهیز کن، با در کنار هم قرار دادن فضاهای متضاد و قابل قیاس به بیان ناهنجاریهایی بپردازد که غالبا به دلیل بیفکری و عدم تعهد انسانهای یک جامعه به وجود آمده و عاقبت موجب گرفتاری خود فرد نیز میشود، حتی اگر آن شخص بارها جان سالم به در برد. جدای از نگاه نقادانه و فنی به این مجموعه 53 قسمتی و اینکه هدف کارگردان از ساخت آن چیست و تا چه حد در دستیابی به این هدف موفق بوده، پایان یافتن پخش این سریال بهانهای شد برای نگاهی متفاوت و واقعی به فضای داستانی که این روزها چندان ار زندگی برخی از ما دور نیست.
از نقاط قوت داستان این است که با فضایی متعادل پیش میرود و هر شخصیتی در طول داستان میزان حضور و تاثیر خود را حفظ میکند. مساله دیگر معمولی بودن اتفاقاتی است که برای این خانواده میافتد گرچه به طور ناگهانی این امتیاز در چد قسمت پایانی از دست میرود و همه چیز مثل همهی قصهها یکباره حل میشود و ماجرا پایانی ناگهانی را تجربه میکند. داستان سریال در خود تقریبا از چندین رده سنی و چند قشر اجتماعی نماینده دارد و در کنارهم قرار گرفتن آنها فضایی متنوع به داستان بخشیده است. در این میان نقش عرشیا به لحاظ سنی اختلاف بسیاری با بقیه نقشها دارد و این درحالی است که رفتارها و گفتارهای او آنچنان از بقیه به دور نیست. کارگردان تلاش میکند تا عرشیا کودکی باهوش در نظر مخاطب باشد و برای القای این فضا او را کمی از حد سنش بزرگتر میکند در حالی که تحت تاثیر رفتارهای پدرش پسری نسبتا بیادب است و تحت تاثیر رفتارهای مادرش به همه جا سرک میکشد و سعی میکند از کارهای همه سر در بیاورد. مخفی شدن وی در کمد در حالی که زهره با دایی خود تنها در اتاق صحبت میکنند یکی از سکانسهای عالی برای نشان دادن این شباهت عرشیا با مادرش شیرین است. در این فضا که عرشیا کمی از سن خود بزرگتر نشان داده میشود، فضای بزرگترها گاه از سن عرشیا هم کمتر میشود و در بقیه موارد در حدود 10 سال باقی میماند. اما این بزرگترها چه ویژگیهایی در رفتار خود دارند که در مقایسه با کودکی در جمعشان گرچه به لحاظ سنی فاصله بسیاری با او دارند لکن به لحاظ رفتاری بسیار به او نزدیک میشوند؟!
برای روشن شدن پاسخ این سوال باید دید ملاک ارزیابی سن افراد چیست؟!
بعنوان مثال خود شما به چه کسی کودک میگویید و چه کسی را بزرگ مینامید؟ مثلا اگر کودکی 7 ساله بسیار مودب باشد، به پدر و مادرش احترام بگذارد، با سایر کودکان رفتاری متفاوت داشته باشد و افکار بزرگ و واقعی در سر داشته باشد درباره او چگوه قضاوت میکنید؟! حتما خواهید گفت چقدر بزرگ شده است؛ با میگویید چقدر نسبت به سنش بزرگتر است.
حال اگر یک جوان 30 ساله یا انسانی 40 ساله دائما برای شما خیال پردازی کند، جدی و واقع نگر نباشد و رفتارهایی داشته باشد مثل بازی با مورچههای کف حیاط و قهر کردن بخاط نرسیدن به خواستهاش یا لجبازی کردن، اگر با کوچکترین موفقیت ظاهری بال در بیاورد و اصطلاحا جو زده شود و دائما تلاش کند تا در جمع دیده شود، در این صورت درباره او چه قضاوتی خواهید کرد؟ حتما این بار خواهید گفت چقدر بچه است!
بله! همانطور که شما قضاوت کردید ملاک سن افراد رفتارهایی است که وی از خود نشان میدهد و اگر دقیقتر نگاه کنیم از آنجا که رفتارهای هر فرد تابع انتخابهای اوست باید گفت سن هر فرد را انتخابهای او روشن میکند. شیطنتها و لجبازیهای عطا و ذوق زده شدنهای بیجا و حسادتهای هوشنگ، حال انسانهایی را روایت میکند که اگرچه سنشان بالا رفته ولی رفتارها و انتخابهایشان در حد یک کودک 7 و گاهی 10 ساله باقیمانده است. آنها درست مثل یک کودک خردسال برای رسیدن به خواستههای لج میکنند، قهر میکنند، دعوا میکنند، فریاد میزنند و دیگران را به جان هم میاندازند. هوشنگ نماد یک فرد بازیگوش و خیال پرداز است که مسئولیت پذیری ندارد و نمیتواند موقعیت اجتماعی خود را حفظ کند. چراکه در زندگی خود جدی و مسئولیت پذیر نیست و با خیالات خود سعی دارد حوادث را تحلیل کند و بر همان مبنا هم عمل میکند. وی به همین دلیل از کار خود اخراج میشود. تبریک گفتنهای مداوم و بیمناسبت یکی از رفتارهایی است که این بعد شخصیت او را بیشتر نشان میدهد. او نمیتواند با دو فرزند خود سعید و سارا که در سن جوانی هستند رابطه پدرانه برقرار کند. وقتی قصد دلسوزی پدرانه برای آنها دارد با حرفها و رفتارهای خود آنها را آزار میدهد و واکنش منفی سارا که نماد جوانی است که در حد سن خود رشد کرده و واقع نگری بیشتری نسبت به سایرین دارد به رفتارهای کودکانه پدر بیشتر است. هوشنگ در عین اینکه فردی خوش قلب است اما زود تسلیم میشود یا به سرعت جو زده میشود و رفتارهایی کودکانه از خود بروز میدهد که باعث شده اطرافیان او را جدی نگیرند. به همین دلیل هم در بسیاری از مسائلی که بقیه باهم در حال تصمیم گیری هستند او حضور ندارد. در یکی از سکانسهای سریال که برای خواهر زهره قرار است خواستگار بیاید کارگردان با دیالوگ " مثل اینکه اینجا خونمه ها!" این ویژگی هوشنگ را برجسته میکند. البته عطا هم لجبازی و قهر کردنهایی دارد که نشان از رفتار کودکانه وی است. او که خود را به رفتارها و خواستههای همسرش سپرده از مدیریت مردانه و در خور شان مردی به سن و سال وی بر روی محیط خانواده عاجز است و خود سربار زندگی خواهرش زهره و دامادشان هوشنگ است. در سکانسی که او برای پس گرفتن خودرو خود از سارق به اتفاق سعید میرود و ساعتها منتظر میماند، آمیخته شدن این انتظار خام با تقاضای پی در پی خوراکی از سعید به خوبی این ویژگی شخصیتی وی را برجسته میکند. البته وضع بقیه هم چندان از این دو بهتر نیست و این فضا وقتی به خوبی خود را نشان میدهد که کارگردان بخشی از داستان را در شرکتی روایت میکند که هوشنگ از آن اخراج شده است. مقایسه انتخابها و رفتارهای این خانواده با افراد عادی و معمولی که در شرکت در حال کار هستند خامی و کودکانه بودن رفتارهای این خانواده را به خوبی برجسته میکند. همین اتفاق در بیمارستان درحالی که همه بخاطر شکستن پای زهره به آنجا میروند هم در مقایسه با رفتار پزشک و پرستار به خوبی مطرح است به گونهای که منطقی ترین رفتار را سارا از خود نشان میدهد. این اتفاقها اگرچه در فضای یک داستان اتفاق میافتد اما نمونهی زندهای از برخی کارها و رفتارهایی است که گاها خود ما و اطرافیانمان نیز مرتکب میشویم. در اینجا سوال اساسی که بایستی پاسخ داده شود این است که چگونه میتوان انتخابهایی جدی و واقعنگر داشت، آنچنان که در شان یک جوان و یک انسان رشد یافته است؟!
پرداختن به پاسخ این سوال بسیار مهم خود نیازمند مجالی دیگر است که انتظار میرود شما خواننده عزیز آن را دنبال کنید و ان شاء الله به نتایج عالی آن دست یابید.
/موفق باشید