قصهی فیل گم شده
بسم الله الرحمن الرحیم
قصهی فیل گم شده
ماجرا از جایی شروع شد که یک ایده جالب به ذهن محققی جوان خطور کرده بود و میخواست درباره مساله شناخت آزمایشی انجام دهد. او برای پی بردن به چگونگی این موضوع به دنبال افرادی گشت که هیچکدام تا بحال فیل یا تصویر آن را ندیده باشند و از کسی هم وصف آن را نشنیده باشند. اگرچه پیدا کردن چنین افرادی شاید به نظر دشوار باشد ولی او به جاهای پرت و دور افتاده که از شهرها و جنگل ها فاصله داشت سفر کرد و بوسیله مترجمینی که با خود برده بود از آنها پرسیده " آیا شما میدانید فیل چیست؟ " و وقتی مطمئن شد که آنها فیل ندیدهاند و نمیدانند چگونه است از ایشان خواست تا برای کاری با او همکاری کنند. وی فیل نه چندان بزرگ و نه چندان کوچکی را که از موزه حیات وحش قرض گرفته بود در اتاقی تاریک که هیچ روزنه و نوری در آن نبود و هیچ چیز دیده نمیشد قرار داد. سپس از 4 نفر از آن افرادی که تا بحال فیل ندیده بودند خواست تا تک تک وارد اتاق شوند و سعی کنند که بفهمند چه چیزی در داخل اتاق است؟!
نفر اول بلند شد و داخل اتاق رفت و چون هیچ جایی را نمیدید خیلی با احتیاط قدم بر میداشت و با دستهای خود سعی میکرد چیزی که در میان اتاق قرار داده شده را بیابد. او بخاطر احتیاط بیشتر نشست و در همین حالت کم کم به جلو رفت و اطراف را با دستانش جست و جو کرد تا ناگهان دستش به حرطوم فیل رسید و آن را بخوبی لمس کرد و خوشحال از اینکه آن شیء را پیدا کرده بازگشت و خارج شد. محقق جوان از او خواست تا چیزی در مورد این اکتشاف خود به بقیه نگوید (چون میخواست همه بدون پیش فرض برای این تجربه شناختی خود تلاش کنند). پس از او فرد دوم هم وارد اتاق شد و با یکی از پاهای فیل برخورد کرد. آن را لمس کرد و از اتاق خارج شد. فرد سوم وقتی وارد شد در تاریکی اتاق پیش رفت و در اولین برخورد با گوش فیل برخورد کرد. چهارمی هم در حالی که با کنجکاوی به دنبال پیدا کردن چیزی در اتاق بود به کمر فیل رسید و چون گمان کرد این باید یک تخت باشد بیشتر دقت کرد و اطرف کمر فیل را جست و جو میکرد تا پاهای فیل را هم یافت و وقتی مطمئن شد که آنچه در اتاق است یک تخت است از اتاق خارج شد. حالا نوبت به این رسیده بود که محقق جوان ببیند هر کس چه چیزی در اتاق دیده و آیا کسی توانسته فیل داخل اتاق را بیابد یا نه!
بسیاری از محققین دیگر هم به دعوت محقق جوان آمده بودند تا شاهد این آزمایش شگفتانگیز باشند. محقق جوان هر 4 نفر را حاضر کرد و از ایشان خواست تا آنچه پیدا کرده بودند را افشا کنند و از نفر اول شروع کرد. نفر اول که خرطوم فیل را لمس کرده بود گفت: خب خیلی ساده است من به ناودانی رسیدم که از سقف اتاق آویزان شده بود و در میانه اتاق قرار داشت و قسمت پایین آن کمی بالاتر از کف اتاق قرار گرفته بود. فقط نمیدانم چرا ناودان را در داخل اتاق نصب کردند. در حالی که باید بیرون میگذاشتند که آب باران در اتاق نریزد. آن سه نفر دیگر خیلی تعجب کرده بودند و برایشان سوال شد که چه کسی درست فهمیده. آنها اشتباه کرده بودند یا آن نفر اول. هنوز چیزی مشخص نبود. پس نفر دوم هم که به پای فیل دست زده بود اکتشاف خودش را افشا کرد و گفت: من ناودانی در اتاق ندیدم. ایین اشتباه است. آنچه در اتاق بود، ناودان نیست یک ستون است. آخر چه کسی ناودان را وسط اتاق نصب میکند؟! فرد اول کمی مردد شد و با خود میگفت ولی من سوراخ ناودان را با دستان خودم لمس کردم! آن دو نفر دیگر خیلی بیشتر تعجب کردند. در این حال نفر سوم که گوش فیل را لمس کرده بود گفت: من نه ستونی در اتاق دیدم و نه ناودانی. فقط یک باد بزن به دیوار بود. شاید هم چیز دییگری مثل یک تکه چرم یا همچین چیزی باشد. او نتوانست بود بخوبی چیزی را که یافته بود توضیح دهد. به همین دلیل چندان مورد توجه قرار نگرفت. نفر چهارم که کمر و 4 پای فیل را یافته بود و گمان میکرد تختی بلند در اتاق است رو به دومی کرد و گفت ستون هم دید اتاق نیست. آنچه تو گمان کردی ستون است یکی از چهار پایهی تختی بلند بوده که در میان اتاق است. شاید آنچه سومی دیده هم تکی از چرم و رو انداز آن تخت است که آویزان شده. به نظر میرسد نفر چهارم از بقیه دقیقتر بود ولی اختلاف نظرها تنها زمانی حل میشد که میرفتند و آن شیء درون اتاق را میدیدند. به همین خاطر محقق جوان همه را به آن اتاق تاریک برد و به یکباره چراغها را روشن کرد. همه برای لحظهای چشمهای خود را بخاطر روشنایی زیاد گرفتند و وقتی چشمهایشان به روشنایی عادت کرد از چیزی که میدیدند کاملا تعجب کردند. نه ناودانی در کار بود، نه ستونی، نه باد بزن یا تکه چرمی و نه حتی تختی بلند و زیبا و با شکوه. او فقط یک حیوان زیبا و دوست داشتنی بود که ما به نامش را فیل گذاشتیم. فیلی که پیش فرضهای ذهنی و تطبیق ناقص جستجوگران اجازه نداد تا دیده شود. آنها سرانجام در نور و روشنایی و با دیدی بازتر و ادراکی کاملتر به اشتباه خود پی بردند و معمای فیل سرانجام حل شد. محقق جوان پس از انجام این آزمایش پر سر و صدا به دفتر کار خود رفت و در گزارش این آزمایش اینگونه نوشت:
(( من محقق جوان پس از انجام این آزمایش ساده مساله شناخت را اینگونه تحلیل میکنم. مساله شناخت به عوامل زیادی بستگی دارد و راههای گوناگونی برای رسیدن به آن پیش رو است ولی الزاما هر راهی نمیتواند ما را به حقیقت برساند. اگر شناخت بر اساس ادراک ناقص صورت گرفته باشد و با پیش فرضهای ذهنی ما درهم آمیزد ما را چیزی را گمان خواهیم کرد هست که واقعا و حقیقتا نیست. ما دچار اشتباه خواهیم شد و فیل حقیقت در این آمیزش نقص در ادراک و وهم گم میشود. حقیقیت به حجاب میرود و دیده نمیشود.))
محقق جوان در پایان گزارش خود نتیجه آزمایش را این چنین برای مردم نوشت:
(( مردم عزیز! من با این آزمایش نشان دادم که همهی ما باید به دنبال راهی از شناخت حقیقت باشیم که ما را به درکی کامل و درست از حقیقت برساند. شناخت ناقص بسیار خطرناک است. این نوع شناخت نه تنها در بسیاری از موارد ما را به اصل حقیقیت نمیرساند بلکه ما را دچار خطا در فهم حقیقت میکند. اگر من گمان کنیم در اتاق ستون است به آن تکیه میدهییم و اگر گمان کنیم تخت است روی آن لم میدهیم. ولی اگر بدانیم فیل است هیچ یک از این دو را انجام نمیدهیم بلکه ممکن است به او آب و غذا بدهیم و یا از ترس فرار کنیم. رفتار ما به ادراک ما از حقیقت بستگی دارد و اگر به حقیقت دست نیابیم و در مورد آن دچار اشتباه شویم و براساس اشتباه خود رفتار کنیم رفتاری متناسب حقیقت نکردهایم و در این صورت رفتار ما به زیان ما خواهد شد. این یک فیل است. حال فرض کنید ما در مورد یک شیر اشتباه کرده باشیم و چون گمان کردیم او یک بز کوهی است به او نزدیک شویم و بخواهیم او را با خود به خانه ببریم. آنوقت آن شیر با ما چکار خواهد کرد؟! یا برعکس. این نتیجه مهم آزمایش من است و از شما خواهش میکنم خوب در مورد آن فکر کنید.))
او در حالی که دفتر ثبت گزارش خود را میبست با خود میگفت:
(( براستی اگر ما در مویرد بسیاری از حقایق مانند دین، خدا، هستی، زندگی آخرت، بعثت پیامبران و . . . اشتباه کرده باشیم؟ اگر با وجود مسلمان بودنمان هنوز خدای واقعی را نشناخته باشیم و حقیقت دین را درست نفهمیده باشیم؟ اگر ما سخن انبیاء و دلیل بعثت ایشان را بخوبی متوجه نشده باشیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟! . . . براستی راه مطوئن خدا شناسی و دین شناسی کدام است که ما را دچار خطا و اشتباه نکند؟! . . . ))
و ای کاش محقق جوان به این وبلاگ سر میزد تا ما پاسخ این سوالش را میدادیم . . .