بزرگترین هدیه خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگترین هدیه خدا
چه عنوان جالب و جذابی. همهی ما هدیه گرفتن را دوست داریم و به کسانی که دوستشان داریم هدیه میدهیم. هدیهها برای ما نشانههای آشکاری از محبت و دوست داشتن هستند و میتوانند علاقه و عشق ما را نسبت به یک دوست یا محبت و علاقه فرد دیگری به ما را نشان دهد. ما هدیه میگیریم و آنهایی که برای عزیزتر باشند هدیههایشان را نیز با علاقه و دقت بیشتری نگاه داری میکنیم. چون هدیهها ما را به یاد ایشان میاندازد و عشق و محبت و علاقهای که به ما داشتند را دوباره به یاد ما میآورند. کسانی که بزرگترند و ما برایشان عزیزتریم هدیههای گرانبهاتری میدهند و البته هدیهی هر کسی در حد وسع و شان اوست. این البته مربوط به رابطهی میان ما انسانهاست. ولی هدیه دادن و هدیه گرفتن به روابط انسانها ختم نمیشود. خدا هم به ما هدیه میدهد. او اولین و بهترین کسی است که هدیه دادن را تبدیل به یک سنت کرد. هدیههای او به بندهاش تمام شدنی نیست. ولی ما میخواهیم بپرسیم در میان هدیههای خداوند کدام یکی از همه شریفتر و گرانبهاتر و بزرگتر است؟ من نمیخواهم جواب را خیلی صریح بگویم. پس بگذارید ماجرا را برایتان تعریف کنم.
خداوند کار خلقت را از وقتی که هیچ قبلی ندارد در دست داشت و همواره در حال آفرینش بود. این کار دائمی خداست و هیچ زمانی هم پایان نمییابد. اما در میان مخلوقاتش یکی از همه برایش عزیزتر بود. نام او را آدم گذاشت. آدم را که آفرید بر همه عزیزش کرد و حتی از ملائکهاش خواست تا او را تکریم و تعظیم کنند. این آدم در تمام زمین ساکن شد و فرزندانش را بزرگ کرد و نسلش را گسترش داد. او بر اساس غریضهاش زندگی میکرد و روزگارش را میگذرانید. این انسان با اینکه عقل و هوشش او را کمی از بقیه حیوانها بهتر نشان میداد ولی با آنها چندان تفاوتی نمیکرد. مثل آنها غذا میخورد، میخوابید، تجدید نسل میکرد، به طبیعت میرفت و در آن به دنبال نیازهایش جست و جو میکرد و حتی گاهی بدتر از حیوانها هم میشد. حیوانها وقتی غذا میخوردند و سیر میشدند به دنبال بیشتر نبودند اما او بود. وقتیی جایی برای سکونت مییافتند تا بچهها را بزرگ کنند به همان قدر نیازشان کفایت میکردند اما انسان همیشه طمع کار بود. او زمین را برای سنگهای گرانبها تخریب میکرد و جنگلها را برای کسب ثروت ویران مینمود. هنوز اولین نسل از بشر در زمین ساکن نشده بود که دشمنیها آغاز شد و برای اولین بار یک انسان خون هم نوعش را بر زمین ریخت. از آن پس این انسان طمع کار خونها ریخت و شهرها و کشورها را برای رسیدن به قدرت و ثروت بیشتر تخریب کرد و از هیچ جنایتی فرو گذار ننمود. این حس خودخواهی و خودکامگی بشر بود که خدا را وادار ساخت از سر رافت و دلسوزی برایشان هدیهای بفرستد. هدیهی خدا اما چه بود؟ خدا تصمیم گرفت برای ایشان راهنمایی بفرستد تا آنها را به تفاوتشان با حیوانات آگاه کند و راهشان را نشانشان دهد و از این دشمنی و جنگ و غارت و خونریزی که دامن گیرشان شده بود نجاتشان دهد و شرافت و انسانیت و آدمیت را به ایشان بازگرداند. او بهترین بندهاش را که میتوانست این ماموریت را به خوبی انجام دهد انتخاب کرد. نامش را پیامبر گذاشت و آن را به بشر هدیه کرد. او بهترین هدیهی خدا بود. خدا بارها به بشر چنین هدیهای داد و هر پیامبر، پیامبر دیگری را بشارت میداد و نشانههای پیامبر بعدی را برای قومش بیان میکرد تا آنها او را بیابند و راه را گم نکنند. این چنین روزگار بشر گذشت تا آخرین بشارت دهنده هم مبعوث شد. اما او هم مژدهی پیامبر دیگری را داد و سپس از میان مردم رفت.
سالها از پی سال گذشت. روزگار دوباره هر روز بر بشر سخت میشد. پس این آخرین پیامبر که همهی پیامبران آمدنش را مژده داده بودند چه شد؟ چه زمان طولانیای است که پیامبر قبلی رفته و هنوز پیامبری نیامده است. گویا دوباره بدبختی به بشر روی آورده و فقر و جهل و قحطی و قتل و خونریزی گریبانش را گرفته است. چه انتظار طاقت فرسایی؟ سالیان درازی است که میگذرد و انتظارها طولانی شده است. سکون عجیبی رخ داده و بدبختی بار دیگر گریبان گیر بشریت شدهاست. خدایا آیا بر ما غضب نمودهای؟ اما نه خدای بخشنده تر از این است که به یکباره نعمت گرانقدر هدایت را کل بشریت بردارد و راه بازگشت انسان به سوی خودش را مسدود سازد. خداوند خواستهی دیگری داشت. شاید لازم بود همه قدر آنچه به ایشان عطا خواهد شد را بدانند. این بار خداوند میخواست بزرگترین هدیهی خود را به بشریت ارزانی کند. هدیهای که تا کنون مانند آن را کسی دیده است و نه کسی از این پس خواهد دید. از جهل مرکب عرب که بگذریم، تعصب یهود و تحریفات نصارا چیزی از ادیان پیشین باقی نگذاشته بود. همه چیز از میان رفته بود تا اینکه ناگاه در در سال 570 میلادی در ماه ربیع الاول به سال عام الفیل در زمین نشانههایی به وقع پیوست که نشان از یک حادثهی بزرگ داشت. مثل آنکه لحظهی موعود فرا رسیده بود. وقت آن شده بود تا خداوند بزرگترین و بهترین هدیهاش را بر بشر فرو فرستد. چنان که فرزند سر از رحم مادر برون آورد نوری از حجاز تا مشرق را روشن کرد. دربهای آسمان بر روی شیاطین بسته شد. بتها همگی به رو درافتادند و ایوان کسری به لرزه افتاد تا کنگرههایش فرو ریخت. آتشکدههای هزار ساله خاموش شد و چشمه ها از میان آن جوشدن گرفت. در سرزمین ساوه دریاچه اش خشکید و آب از زمین خشک آن به جوشش درآمد. از آسمان نامی آسمانی برای وی آوردهاند. ای آمنه نام فرزندت را محمد بگذار. او آخرین فرستاده، ختم رسل، افضل خلایق، باران رحمت و دریای کرامت و بزرگترین هدیهی خداوند به بشریت همان احمد موعود بود. آری خداوند سرانجام در 17 ربیع الاول عام الفیل برترین مخلوق خویش را به بشریت هدیه نمود و تا امروز 15 قرن است که ما این سالروز بزرگ و بیمثال را جشن میگیریم و خداوند را بخاطر این هدیهی بی مثالش سپاس میکنیم. همان که خود درباره اش فرمود:
لَقَدْ جَائَکُمْ رَسُولَ مِنْ انُفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِاْلمُؤْمِنیِنَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ[1]
«رسولی از میان شما برای شما آمده است. گران است برای او سرکشی و لجاجت شما، مشتاق است برشما که شاید بتواند شما را هدایت کند، و او نسبت به مؤمنان مهربان است.»
و نیز فرمود:
وَمَا اَرْسَلْنَاکَ اِلاَّ رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِینَ[2]
«و ما تو را نفرستادیم مگر آن که مایهی رحمت برای عالیمان قرار دادیم و این رأفت و رحمت ختمی مرتبت چنان است که قرآن شریف میفرماید:
فَلَعَلَّکَ باَخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثارِهِمْ اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهّذا الْحَدِیثِ اَسَفاً[3]
«گویا تو خویش را ازغصه میخواهی بکشی از این که کفار ایمان نمیآورند، دریغ!»
این روز عزیز و بزرگ که سالها بعد با ولادت فرزند عزیز و بزرگوارش اما صادق علیه السلام بنیانگذار مذهب و مکتب همزمان گردید و نعمت را بر بشریت به اتمام رسانید مبارک باد. (اللهم صلی علی محمد و آل محمد) از ابد تا ازل.
پی نوشت:
[1]. توبۀ، 128
[2]. انبیاء، آیه 107
[3]. کهف آیه 6