هر بلایی کز تو آید رحمتی است
بسم الله الرحمن الرحیم
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
مشکلات،سختیها،بیماریها و گرفتاریها همواره جزء جدا نشدنی زندگی ما انسانها هستند. همهی ما به نوعی این موارد رو بارها در طول زندگی خودمون تجربه کردیم و بازهم تجربه میکنیم. چیزی که مهمه نوع نگاه ما به این سختیها و مشکلات هست. برخورد آدمها توی این گرفتاریها با هم متفاوتند. برخی امیدوارتر میشند و گم شدهی خودشون رو همینجا پیدا میکنند، برخی هم شکستهتر و رنجورتر. واقعیت اینه که برای یک خالق حکیم که همه چیز در ید قدرتش قرار داره هیچ کاری بی دلیل نیست. پروین اعتصامی از شاعران خوش ذوق فارسی زبان که معمولا از داستان پردازی برای بیان مطالب خودش در اشعارش بهره میگیره در قصیدهای داستان مردی رو نقل میکنه که خیلی شبیه حکایت من و شما در موقع سختیها و گرفتاریهاست. اون پیرمرد سعی میکنه تا در ابتدا با مراجعه به مردم مشکل خودش رو حل کنه؛ ولی بعد از مدتی که دائما از این و اون رو میاندازه و از همه نا امید میشه سراغ خدا میره تا مشکلش رو با خدا در میان بگذاره و از خدا بخواد که مشکلش رو حل کنه. ولی می بینه که خدا بازهم گرفتاریش رو بیشتر کرد و در حین همین گرفتاری هست که مطلوب حقیقی خودش رو پیدا میکنه و چیزی رو که باید متوجه بشه متوجه میشه. اگر ما هم صبر و تحمل کافی در مشکلاتمون به خرج بدیم، چیزی رو پیدا میکنیم که پیرمرد پیدا کرد و ما هم مثل اون خواهیم گفت:
هر بلائی کَز تو آید نعمتی است | هر که را رنجی دهی آن راحتی است | |
زان به تاریکی گذاری بنده را | تا ببیند آن رخ تابنده را | |
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند | تا که با مهر تو پیوندم زنند | |
گر کسی را از تو دردی شد نصیب | هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب | |
هر که مسکین و پریشان تو بود | خود نمیدانست و مهمان تو بود | |
رزق زان معنی ندادندم خسان | تا ترا دانم پناه بی کسان | |
ناتوانی زان دهی بر تندرست | تا بداند کآنچه دارد زان تست | |
زان به درها بردی این درویش را | تا که بشناسد خدای خویش را | |
اندرین پستی، قضایم زان فکند | تا تو را جویم، تو را خوانم بلند | |
من به مردم داشتم روی نیاز | گرچه روز و شب، درِ حق بود باز | |
من بسی دیدم خداوندان مال | تو کریمی، ای خدای ذوالجلال | |
بر در دونان، چو افتادم ز پای | هم تو دستم را گرفتی، ای خدای | |
گندمم را ریختی، تا زر دهی | رشتهام بردی، که تا گوهر دهی | |